اصول شهرسازی در مکتب اصفهان

این اصول برا پایه چهار نظم مادی(زمینی): آب،خاک، گیاه و هوا و یک نظم معنایی(آسمانی، کیهانی)، نظم مقدس شکل میگیرد. به کار گیری نظم مادی نشان می دهد که چگونه مکتب اصفهان تلفیق و ترکیب مکان و محیط مصنوعی و طبیعی ساخته و ناساخته، نظم و بی نظمی و ... را در دستور کار زبان طراحی شهری خود قرار داده است.

اصول سلسله مراتب: بر مبنای این اصل هیچ فضای شهری، بنا یا معماری را نمیتوان فارغ از مراتب بالاتر یا پایین تر آن ایجاد کرد. هر فضای شهری در مکان سلسله مراتبی خود است که معنا می یابد و خارج از آن تعریف تهی می شود . برا مبنای این اصل هر فضای شهری یا بنا و مماری دارای دورن و بیرون است، در درون زیرنظم های خود را شکل می بخشد و در برون از نظم های فراتر تاثیر میگیرد.

اصل کثرت: فضای شهری در انبساط خویش روی به کثرت دارد و تنوع روی به تجزیه شدن دارد و گوناگونی در این کثیر شدن در هر جزء و عنصری فارغ از دیگر اجزا و عناصر هویت یا شخصیت و معنای خویش را دارد، هر جزء خود کلی می شود در مقیاس به خود.

اصل وحدت: فضای شهری در انتقباض خود و در مجموعه ی همبسته اش روی به وحدت دارد و یکسانی روی به ترکیب دارد و همگونی در این جمع شدن و همسانی کا دارای هویتی یگانه می شود و شخصیتی خاص ارایه می  دارد فارغ از چگونگی ترکیب اجزا و عناصرش در این هویت کلی رنگ می بازد و یگانه می شود.

اصل تمرکز: متمرکز شدن فضای شهری اعتباری خاص به آن می دهد و آن را از دیگر فضاها متمایز می کند بدین ترتیب هر فضا با نحوه تمرکز اجزایش تعریفی خاص می یابد و هویتی ویژه.

اصل عدم تمرکز: پراکندگی فضای شهری موجب می شود که بیانی واحد در مکانهایی متفاوت به کار گرفته شود توزیع متوازن فضاهای شهر علت اصلی یگانگی مفهوم شهر و فضاهای متفاوت آن می شود.

اصل تجمع: جمع شدن عناصر متفاوت در یک مکان خاص، مفهمومی ویژه بدان مکان می بخشد. مفهمومی که از چهارجوب مکان خارج می شود و هویتی فضایی به مکان می بخشد، هویتی که نه در عناصر پیرامونی مکان که در فضای مابین آنها تعریف می شود.

اصل تباین: ناهمگونی عناصر و فضاهای شهری و در عین حال آهنگین بودن آن در ارتباط با دیگر عناصر و فضاها، اصلی است که فضای شهر را از یکسانی، یک دستی و بی هویتی می رهاند.با استفاده از این اصل فضای متباین شهری نقشی اصلی در هویت بخشیدن به شهر ایفا می کند.

اصل اتصال: هر فضای شهری در پی وصل به دیگر فضاهاست. هرگاه این اتصال ایجاد نشود، کلامی گفته نخواهد شد و خانه ها و گنبد ها و ... شهر را نخواهند ساخت. اصل اتصال را می توان به حروف ربط بین واژگان تعبیر کرد، قیود مربوط به افعال دانست و صفت تعریف کننده موصوف.

اصل توازن: شهر در موزونی فضاها و بناهای متشکله آن تعریف می شود. در موزونی روابط قضایی، اشکال و فعالیتها. توازن فضایی بی هیچ ترسی از معماری با مقیاس بزرگ و از اینکه مقیاس انسانی ( در حد و اندازه ها ) مورد توجه واقع نشود، عملا به ایجاد فضای انسانی می انجامد. در چنین فضایی است که تعادل فضایی نیز میسر خواهد شد بی آنکه تقارنی مطرح باشد.

اصل تناسب: نسبت ابعاد و اندازه ها، نسبت احجام و ساختمان ها، نسبت فضاهای انباشته و فضاهای تهی، نسبت سایه و روشن، نسبت محدودیت و بی کرانگی، نسبت انسان و فضا و ... همه در امری می گنجد که زیبایی جهان در تناسب آن معنا می شود. در نسبت معقول و منقول، واقع به موهوم، شاهد به خیال.

اصل تداوم: فضای شهری خلایی است که مابین ساختمان ها، احجام و اشکال واقع می شود و در مکان و زمان با رفتارهای اجتماعی، فرهنگی معنایی دیگر می یابد. فضای شهری چون نسیمی در میان فضاها در می گذرد، از این به آن می شود و در این شدن، نه این است و نه آن، این شدن اصلی را مطرح می کند که تداوم نامیده می شود. امری که در حال اتفاق می افتد، سر در گذشته دارد و پای در آینده می گذارد. اصل انقطاع در این تداوم است که معنا می یابد و سکون در این حرکت است که فهم می شود.

اصل قلمرو: هر فضای شهری از ذره فضا(مسکن) تا کلان فضا(شهر) حریم خاص خود را دارد، حریمی که دامنه درون آن را به برون می گستراند و محدوده ای خاص از برون را متعلق به درون می کند. قلمرو، مکانی می شود که در آن خودی و بیگانه تعریف می شوند. حرمت نگاهداشته می شود و عبور از آن جز با اجازه میسر نخواهد بود.

اصل سادگی: خلوص و صراحت فضای شهری، مکان درک سریع آن را فراهم می آورد. بی پیرایگی فضای شهر، آشنایی با آن را ممکن می سازد. آن درک و این آشنایی خاطره را می سازد. با پیروی از اصل سادگی است که فضای شهری به نرمی در خاطر می نشیند و خیال انگیز می شود.

اصل پیچیدگی: واژه به هنگام استفاده روزمره معمولی می شود و توجه را بر نمی انگیزد. واژه در شهر و کلام که به ایجاز گفته می شود در جایگاهی غیر معمول به کار گرفته می شود. در این حالت اسن که نمایان می شود. می درخشد و زیبا می شود. فضای شهری نیز چنین است و آن زمانی معنا می یابد که در مکانی غیر معمول رخ دهد کاربرد غیر معمول واژه و فضا به منظور شاخص کردن آن از اصل پیچیدگی تبعیت می کند، امری سهل و ممتنع حادث می شود. در این اصل است که شکل ایجاد می شود، شکلی که وظیفه ای جز ایجاد خاطره ها و تداعیها ندارد.

اصل ترکیب: ترکیب واژه ها با یکدیگر و چگونگی این ترکیب کلام را از زبان جدا می سازد. با پیروی از اصول دستوری زبان، می توان ترکیب های متفاوت کلامی را رقم زد و بدین ترتیب به بیان یا بیان های متفاوتی دست یافت. در این ترکیب کلامی می توان اضداد را نیز با یکدیگر ترکیب کرد. این ترکیب اضداد است که می تواند فضایی متفاوت از آنچه معمول است را سبب شود « دوام ترکیب اضداد » چه در ادبیات (نظم و نثر) چه در کلام و بیان، چه در موسیقی، چه در معماری و چه در شهرسازی پایدار نخواهد ماند، مگر آنکه از تناسب ترکیب برخوردار باشد تا بتواند روابط متقابل و متناظر اجزا را به نمایش بگذارد.

اصل استقرار: جایگیری واژه در متن بدان ویژگیی می بخشد که در گونه دیگر از استقرار، فاقد آن است. استقرار بنا در مکان خاص و در فضای شهری در شهر نیز از این دستور عام تبعیت می کند به عبارت دیگر، اصل استقرار در مفهوم ساخت کلام یا شهر معنا می یابد. در این مفهوم ساخت یعنی مجموعه روابط متقابل اجزای یک کل با یکدیگر به گونه ای که هر واحد بیشترین نقش را در برابر دیگر اجزا داشته باشد. هر جز خود جهانی می شود با درون متعلق به خویش، آشنا و ملموس و با برونی متعلق به خویش، بیگانه و در عین حال آشنا، هر جز جهانی می شود کامل چون هر جمله با معنایی در متن، مستقل و در عین حال وابسته به دیگر اجزا

اصل زمان: معمولا بکارگیری واژه در متن با فعل مقید به زمان می شود. به عبارت دیگر، واژه در زمان های متفاوت جایگاه ویژه ای می یابد و در تبعیت از زمان فهمیده می شود. بنا به فضای شهری نیز همین تعریف را در متن شهر می یابد، معنایی که در بیان مقید به زمان می شود. بنابراین آنچه در زمان دچار دگرگونی می شود صورت است و نه محتوا، محتوای فضای شهری چون محتوای واژه در بستر زمان.

اصل ایجاز: شهر و فضای شهری، چون زبان و بیان از اسلوبی تبعیت می کند که بتواند گسترده ترین مفهوم را در ساده ترین صورت بیان کند، در زبان اسلوبی گیرنده و جذاب است که بیشترین اندیشه را با کمترین واژگان ارایه می دهد. رعایت این اصل یکی از بنیادی ترین دستورالعملهای زبان طراحی شهری در مکتب اصفهان است.

(حبیبی،محسن: از شار تا شهر،انتشارات دانشگاه تهران،تهران،1387)

نگاهی بر مطالب دیگر این بخش